خرید و فروش اجناس دستدوم مخصوصا عروسکها و ساعتها تحت تاثیر داستانها و خرافات بسیاری مثل روح مالک است. داستانهایی که باعث میشوند احساسات منفی یا مثبت اشتباهی نسبت به یک جنس دستدوم پیدا کنیم.
بتها و باورها!
آدمیزاد از زمانهای بسیار دور روش عجیبی برای شکل دادن به احساسات و افکار خود داشته است. نقاشی، رقص و تمثیلسازی از انواع مختلف واسطهها برای بیان چیزهایی بودند که آدمها یا نمیتوانستند آن را بگویند و یا به دنبال فیزیکی کردن آن بودند. در واقع، ابزار یا اسباببازیها از ابتدای شکلگیری بشر، همراه ما بودهاند. برخی از این اسباببازیها بسیار کاربردی ساخته میشدند مثل نیزه و قایق. اما برخی دیگر، در پاسخ به یک مفهوم ساخته میشدند. مثلا مفهوم پرستش و بتها.
آدمهای برای شکل دادن به نیازشان برای اطاعت، پرستش و منطق آفرینش بتهایی شبیه به خودشان یا حیوانات میساختند، برای آنها اسم میگذاشتند و بعد از آنها اطاعت میکردند، آنها را میپرسدیدند و حتی از آنها میترسیدند! دلیل این واکنشها اعتقاد به وجود روحی بزرگ درون قالبی بود که آنها ساخته بودند. روح یک مالک که آنها فقط یک تمثیل هنری از آن را داشتند!
فرهنگ واسطهها، واسطههای فرهنگی
بتسازی و مجسمهسازی ریشهی عجیب و پیچیدهای دارد. ممکن است حتی به این فکر کنیم که مگر نقاشی برای به تصویر کشیدن یک مفهوم کافی نبود. خیر! این پاسخ دور از ذهنی نیست! نیاز به تجسم واقعیت، مجسمهسازی را یک درجه بالاتر از نقاشی در بحث پیرامون واقعیتانگاری قرار میدهد. در واقع، اعتقاد به این موضوع که روح میتواند در یک جسم جلول کند، باعث میشد تا افراد به دنبال جسم واقعیتری برای حلول روح باشند. جسمی که شبیه به مجسمه و حتی عروسک باشد. آنها به دنبال واسطهها برای فرهنگ اتفاقات مختلف بودند.
این اعتقادات باعث میشد که مردم تصور کنند هرچه جسم ساختهشده مناسبتر باشد، روح مالک دیرتر آن را ترک میکند. استدلالی شبیه به این موضوع که اگر بدنتان را سالم نگهدارید، دیرتر پیر و بیمار میشوید و بیشتر صاحب بدنتان هستید. اما این اعتقاد، جایش را به طرز عجیبی در بازیهای داستانهای خرافی و گاهی حتی ترسناک باز کرد.
آنابل و دیگر دوستان!
موزهی تونی در لندن، یکی از آن موزههای به یادماندنی و خاص است. جایی پر از اسباببازیهای دستدوم و عتیقه، که اتاق انتهایی آن، کابوس بسیاری از گردشگران و لندنیهاست؛ اتاق عروسکها! این اتاق که مستقیما به در خروجی راه دارد، کمتر میزبان بازدیدکنندگان میشود. در حدی که خیلی از بازدیدکنندگان ترجیح میدهند به جای ورود به اتاق عروسکها و خروج از در انتهایی، راه آمده را کامل بازگردند تا سنگکوب نکنند! اما باور کنید این اتاق فقط پر از عروسکهای مختلف دستدوم است، و نه بیشتر! پس اشکال کجاست؟
ترس از عروسکها، به خصوص عروسکهای دستدوم، دقیقا به همان داستان ظهور ارواح در قالب بدنهای مختلف باز میگردد. داستانی که ترس از عروسکهای دستدوم را به یک فوبیای روانی متداول تبدیل کرده و بهانهای برای ساخت و پرداخت داستانهای مختلف شدهاست. داستانهایی از جنس عروسک آنابل که از آن فیلمها و سریالهای زیادی ساخته شده و یا عروسکهای مشابه دیگر.
همهی این داستانها از یک ترس واحد به اسم ظهور روح مالک نشات میگیرد. حافظهی تاریخی ما باعث میشود ذهنمان در مواجهه با احتمال اینکه این عروسکها واسطههایی برای ارواح مالکشان باشند دچار وحشت بشود. نه وحشت از آن چه میبیند. بلکه وحشت از آنچه ممکن است اتفاق بیفتد.
نگهداری از عروسک واقعی آنابل و داستانهای خرافی مرتبط با آن شاید حتی ترس ما از اجناس، مخصوصا عروسکهای دستدوم را دو چندان هم بکند. اما آیا همهی این ارواح مالک شرورند؟
زمانبرگردان
ساعتها نمایندهی مفهومی هستند که برای ما هیچ معنایی ندارند جز یک قرارداد ساده! مفهومهای پیچیده و غیرقابل فهم، ابزار خوبی برای داستانسازی ذهن هستند. درست مثل عروسکها و ترس ما از آنها. اما ساعتها چه ویژگی عجیبی دارند؟
برای ما که قراردادهای انسانی را دوست داریم، تغییرات غیرمنتظره جالب نیستند! ثابت ماندن زمان یا عقبگرد آن نمیتواند یک اتفاق عادی باشد. این کارها از یک ساعت عادی برنمیآید! این کارها از یک مالک هوشمند برمیآید. مالکی که احتمالا درون ساعتش نفوذ کرده. یک تعمیرکار ساعت که همهی ساعتهای دنیا را کنترل میکند. مخصوصا ساعتهای دستدوم را!
اما ساعتهای زمان به دلیل اینکه به ما شانس دخل و تصرف در اتفاقات زندگیمان را میدهند، ظاهرا مالکین خوبی دارند. در واقع، این ما هستیم که تصور میکنیم اگر روح مالک پیشین، شانس سفر در زمان را به ما میدهد، پس احتمالا روح یا مالک بدی نیست. خرافهای که یک ساعت دستدوم را به یک شیء خاص و جادویی تبدیل میکند. درست برعکس فرهنگ به جا مانده از عروسکهای دستدوم!
دستدومهای با روحیه!
فرهنگ و هنر و ادبیات، تاثیر عجیبی روی رفتار ما در جوامع مدرن دارند. این تاریخ ذهنی ماست که در لحظات ناخودآگاه، تصمیمات ما را کنترل میکند. خرافههای پیرامون خرید و فروش کالای دستدوم تمامی ندارند. حس خوب عجیب یا حس بد ما از خرید یک جنس دستدومِ به خصوص، کمتر تحت تاثیر یک دلیل منطقی در زمان حال است. مثل اتفاقی که برای عروسکهای دستدوم و یا ساعتهای دستدوم میافتد. در مقالههای آیندهی شیپور، بیشتر به بحث در مورد شکل رفتار خرید افراد با انواع مختلف از اجناس دستدوم میپردازیم.