مدتی بود یه آشنایی میخواست یه گوشی جدید بخره و منتظر بود پول دستش بیاد. تا اینکه گوشی قبلیش افتاد زمین و داغون شد. یه دفعه بهم زنگ زد که داداش بیا بریم گوشی ببینیم هر طور شده یه چیزی بخریم.
ما هم دیدیم جوون امروزیه و نمیتونه یه دقیقه بی گوشی بمونه که! پا شدیم رفتیم خونشون. به من گفت چقد پول داره و گفت اگه کم اومد هم بقیه اش رو چک بده. منم یه چند تا دوست و رفیق موبایلفروش توی بازار داشتم و ماشین رو از پارکینگ در آوردیم و رفتیم ببینیم چی گیرمون میاد. خلاصه رفتیم و دیدیم آقا یه گوشی میخواد که فقط یک سوم پولش رو داره و با چک هم نمیشد یعنی من موافق نبودم کلی میرفت روش و صرف نمیکرد.
سرتون رو درد نیارم دست از پا درازتر برگشتیم و نشد چیزی بگیریم. وقتی اومدیم خونه گفت ماشین رو ببریم تو حیاط خیلی کثیف شده بشوریمش. مشغول شد و منم خسته بودم بعد چند دقیقه اومدم تو خونه. همینطوری که نشسته بودم داشتم فکر میکردم چطوری پول جور کنیم این گوشی رو فردا بگیره کچلمون نکنه! یه کم پول خودم داشتم گفتم اینو بهش میدم بقیه شم یه کاری میکنیم.
یه دفعه یه لامپ تو سرم روشن شد! یاد دوچرخهای افتادم که تو حیاط موقع شستن ماشین دیده بودم. بعد اون هم یاد دوچرخهی دیگهای افتادم که موقع بیرون کشیدن ماشین توی پارکینگ دیدم. زودی صداش کردم گفتم ببین تو مگه نمیخوای یه گوشی توپ بگیری راحت بشی؟ گفت چرا! گفتم حله! گفت چطوری؟
گفتم ببین دو سه روز صبر کن من یه مقداری رو بهت قرض میدم میمونه بقیه اش. اونم با دوچرخههای پارکینگ و تو حیاط حل میشه. گفت بابا کسی این دوچرخههای دست دوم رو نمیخره. گفتم مگه خرابه؟ گفت نه بابا جفتش سالمه فقط چند ساله افتاده یه گوشه. گفتم اشکال نداره همینطور که داری ماشین رو میشوری یه دستی به سر و روی این دوچرخهها میکشیم ردشون میکنیم میرن. خلاصه مشغول شدیم و دوچرخه دوم هم رو به راه کردیم و روغنکاریش کردیم تازه یادش اومد یه دوچرخه قدیمیتر هم داره که بالا پشت بومه!
هیچی دیگه اونم خودش شست و آماده کرد. حالا مونده بودیم چطوری دوچرخههای دست دوم رو رد کنیم که با قیمت بالاتر و زودتر بفروشیم. دوچرخهها رو فرداش چند جا نشون دادیم داشتن مفت میخریدن ندادیم بهشون. بهش گفتم ببین میدونی که من همش تو اینترنتم دو سه جا هست آگهی میکنیم مجانی هم هست، من دیدم اونجا دوچرخه کارکرده و دست دوم میفروشن. عکس دوچرخه ها رو گرفتیم و اطلاعاتشونم کامل نوشتیم یه آگهی مجانی زدیم تو سایت شیپور. آخه قبلا چند تا از وسیلههامون رو تو شیپور سریع فروخته بودم.
شماره هر دو نفرمون رو هم دادیم که اگه هر کدوم جواب نداد اون یکی جواب بده. خلاصه به دو روز نکشید انقدر زنگ زدن که تونستیم سه تا دوچرخه ای که تو انباری، حیاط و پشت بوم مثل یه گنج افتاده بود داشت خاک میخورد رو بفروشیم و حالا دیگه بیشتر پول گوشی رو داشتیم. بقیش رو هم بهش دادم و به چک هم احتیاجی پیدا نکردیم. تازه وقتی رفتیم نقد خریدیم یه تخفیف خوبم گرفتیم که از همه جا ارزونتر در اومد.
وقتی اومدم خونه داشتم فکر میکردم دو سه تا دوچرخه دست دوم که یه گوشه ای افتاده بود و خاک میخورد که هیچ، تازه یه جایی هم الکی گرفته بود چقدر مزایا داشت که بی دردسر فروختیمشون، مجبور نشدیم چک بدیم و این فامیلمون هم گوشی که دلش خواست رو خرید و تخفیف خوبی هم گرفتیم. پیش خودم فکر میکردم چقدر خوبه یه کم نگاه به اطرافمون بندازیم ببینیم چند تا از این دوچرخه های دست دوم یا کالاهای مشابه تو خونمون داریم که دارن خاک میخورن، اون وقت خودمون میخوایم یه چیزی بخریم غصه داریم که پولمون جور نمیشه.
هر وقت میرفتیم خونه این فامیلمون یا تو انباری بود یا تو پارکینگ یا از تو خونشون داشت یه چیزی پیدا میکرد بزاره شیپور واسه فروش، با پولش بره یه جنس دیگه که دلش میخواد بخره!
ممکن است این مقالات را هم دوست داشته باشید: