شما قفل شدهاید، دل به کار نمیدهید، خوشحال نیستید و چهره افسرده شما پشت میز، نشان میدهد نگرانید. آیا میخواهید محل کارتان را ترک کنید؟ پیش از آنکه به درب خروج زل بزنید و بهشت بعد از رفتن را تصور کنید، احساس فاجعه شخصی نکنید، شما با مشکلی جهانی روبهرو هستید که همزمان از نیویورک تا دهلی، آدم ها در را میکوبند و محل کارشان را ترک میکنند. شما دایناسوری در حال انقراضید و دفتر کار، عصر یخبندان شده است، رفتنتان، یک دلیل بیشتر ندارد. کارتان را دوست دارید اما مدیرتان را نه. قبل از انفجار پلهای پشت سر، همه چیز را متوقف کنید.
دور باطل را دوست دارید
یک مثل معروف هست که:
آدمها، شغل بد را ترک نمیکنند، رئیس بد را ترک میکنند.
از خودتان بپرسید چرا از او متنفرید؟ واقعیت را وارونه ببینیم. کاسه صبر شما لبریز است، فکر میکنید تباه شدهاید، به دیگران غبطه میخورید، جواب شما در چنگ شماست. یادتان هست از مدیران قبلی هم شاکی بودید. به عملکرد خود شک ندارید؟ احتمالاً چندین بار به خاطر تنفر از مدیر مسئول خود منقرض شدهاید. به تعداد آنها، تأثیر شما بیشتر و بیشتر میشود. اگر تابحال سهم خود را نادیده گرفتهاید، عصریخبندان شما باز تکرار میشود، پس به دور باطل خوش آمدید.
چرا شما؟
زمانی را به یاد آورید که نقد مدیر را به دل گرفتید، آنقدر عقب بروید تا به نقطه اختلاف با او برسید. شاید متوجه شوید بیاعتناییاش به شما ناشی از بازده نامطلوب کارتان بوده است. به انتقاداتش نسبت به خود فکر کنید. شما هیچ خطایی ندارید؟ همانطور که سرخورده پشت میز کارید و بیکار، به تغییر فکر کنید. به جنبههایی از رفتارتان که او را تحت تاثیر قرار میدهد، به اشتباهاتی فکر کنید که آنها را زیر فایلها، مدارک و اسناد، پنهان کردهاید. میتوانید بپذیرید؟
پس قبول دارید آدمیزاد، موجود خطاکاری است و شما هم اشتباهاتی دارید، هرچند جزیی! پذیرش همین نکته، میتواند نقطه شروع تغییر باشد بنابراین او هم حق دارد که انتظارات حرفهای از شما داشته باشد. بیشتر وقت بگذارید و با مدیرتان، پیشرفت کار را چک کنید، توصیههایش را به کار ببندید. او همان کوه یخی نخواهد ماند. مهارتهای شغلی خود را ارتقا دهید تا هم پیشرفت کنید و هم سطح تواناییها و مهراتهای خود را به مدیر خود بشناسانید.
زنده باد انگیزه هایتان
فرض کنیم عاشق شغلتان هستید، حقوق مکفی میگیرید و همکاران خوبی دارید، در را به هم نکوبید، کمی حرص بخورید اما راهی پیدا کنید با مدیر کنار بیایید. اگر رفتید، انگیزههای شما میمیرند. شما لبه یک پرتگاه هستید، اگر محل کارتان هم عوض شود، مشکل سرجایش میماند، ناچارید شغلتان را از بیخ عوض کنید. به تغییرات عملی رفتارتان فکر کنید، شغل خوب با کار سخت به دست میآید.
دستوپنجه نرم کنید، تاثیر شما در یخبندان دفتر چیست؟ در نظر داشته باشید افراد کاربلد با هدف چشمانداز شغلی بهتر، محل کارشان را تغییر میدهند و نه به خاطر روابط شخصی بد. شما چطور؟
با ستارههای رئیس حرف بزنید
با همکاران نورچشمی مدیر گپ بزنید، استراتژی خود را تغییر دهید. روشهای آنها را تحلیل کنید اما تقلید نه. نظرشان را در مورد خودتان بدانید. نقدشان میتواند انقراض شما را به تأخیر بیاندازد. شاید رفتار شما با مدیر قبلی جفتوجور بود اما حالا نیاز به تحول دارید. تحولی که انعطاف شما را نسبت به مدیریت جدید نشان میدهد. بهبود حال شما گاهی در گرو سازگاری است.
برای بقا بجنگید
اگر هنوز به خواندن ادامه میدهید نشانه آن است که جواب نگرفتهاید، باید سر میز مذاکره بروید. شما به یک گفتگوی صادقانه با مدیر نیاز دارید. سخت است ولی سبک کار و برنامه او را بفهمید. به جای دیوارکشی احساسی و خود دایناسورپنداری، از دل حرفها، راهحل پیدا کنید. به جای کوبیدن در، به بقا ادامه دهید. دلیل گفتگو را بهبود عملکرد خودتان اعلام کنید و ببینید چطور میتوانید در رسیدن به اهداف مدیریتیاش کمک کنید (لزومی ندارد خبرچینی کنید!). اگر کمی خوششانس باشید، او از مشارکت شما قدردانی خواهد کرد و چراغ سبز نشان خواهد داد.
ساعت انقراضتان میایستد
شما به میزان کم یا زیاد در ارتباط با مدیرتان هستید. از هفتهای یکبار تا قرنی یکبار. میدانیم دایناسور درون شما، از سر اجبار با مدیر معاشرت میکند. در بهترین حالت، هرازگاهی او را میبینید، پس با آن کنار بیایید. حالا شرایط بدتر را فرض کنید: شما نیازمند همکاری روزانه با او هستید. روش او را درک کردهاید؟ راههای همدلی و تعامل را بیشتر کنید.
فضای دفتر مطلوبتر نشده است؟ برای گپ و گفت در مورد چالش یکی از پروژهها، قراری بیرون از دفتر با او بگذارید. اصلا به یک شام دعوتش کنید اما جایی که همکاران دیگر آفتابی نشوند. دلتان چنین دیداری نمیخواهد؟ هنوز وقت دارید تا در افق محو شوید، اما برای حفظ موقعیت، زمان کم است. بدترین مدیران هم نسبت به همدلی، واکنش مثبت نشان خواهند داد. شاید او از میزان نارضایتی شما خبر نداشته است. این فرصت برد-برد را غنیمت بدانید.
مدیر شما سنگیست
اگر تیرهای شما به سنگ خورد، لابد مدیر شما سنگیست. وضعیت فرساینده را با این ایده ادامه دهید که شما با رئیس چالش دارید نه با شغلتان. آیا رضایتمندی شما به صفر نرسیده و هنوز امیدی کمرنگ دارید؟ برای آنکه کمی آرام شوید، مزایا و معایب ترک کار را بسنجید تا ببینید ماندن بهتر است یا رفتن؟ نظر دوستانی را که تجربهای مشابه داشتهاند، بپرسید. تجربه نشان داده است که اگر کار پیدا نکردهاید، رفتن، حکم خودکشی دارد. وضعیت را سیاه وسفید نبینید، به فکر آینده، زندگی و شخصیت حرفهایتان باشید. این توصیه را از ما بپذیرید: قبل از اینکه شغلت را عوض کنی کار مناسبی پیدا کن…
محو میشوید، پس هستید
وقتی مطمئن شدید راههای منجر به تغییر بسته و جنگ برای بقا ثمری نداده است، شما بیشک با مدیری بدخلق، کنترلگر، بدزبان، دیکتاتور، سرد و ناکارآمد طرف هستید، حق با شماست. بار و بندیلتان را جمع کنید، زمان رفتن فرارسیده است، شغلت را عوض کن!
باز یادتان باشد پیدا کردن کار، وقتی جایی شاغلید، راحتتر است. انگیزههای قوی برای توسعه شغلی خود را از دست ندهید.
شما به پایان میرسید تا در عصری جدید، دوباره آغاز کنید.