هر دست دومی استفاده شده به حساب نمیآید. در واقع، کلمهی دستدوم به معنی دارای صاحب و مالک است و بسیاری اجناس مثلا لباسهای دست دوم در واقع نو هستند.
فرهنگ لغت، فرهنگ مردم!
کلمهی دستدوم ترجمهی Secondhand است. واژهنامههای مختلف معنی این کلمه را وسیله، یا کالایی اعلام میکنند که صاحب پیشینی داشته باشد و یا مورد تصاحب مالک اولیهای بوده باشد. به مرور زمان، واژهی «استفاده شده» جایگزین معنای واژنامهای شده است. اما چرا؟ آیا حقیقتا این کلمه در زبانهای غیر فارسی مخصوصا انگلیسی به همین اندازه کهنه و قدیمی به نظر میرسد؟
مالک، مالک، مالک
تفاوت زیادی بین مالکین یک جنس و استفاده از آن وجود دارد. ما میتوانیم صاحب لباسی باشیم که هنوز پوشیده نشده و مارک آن هنوز قیچی نشده است. این امکان وجود دارد که صاحب اتومبیلی باشیم که هنوز آن را به ما تحویل ندادهاند. اما از طرفی هم ممکن است از چیزهای زیادی استفاده کرده باشیم که متعلق به ما نبودهاند. مالکیت و استفاده از اثر یا کالا، رابطهی عجیبی با هم دارند. همین ارتباط است که با روح و ذهن ما هنگام مواجهه با کلمهی دستدوم بازی میکند. شاید بهترین جایگزین برای واژهی انگلیسی Secondhand دست به دست باشد! دستبه دست کردن یک لباس، یا یک کمد لباس، یک مثال تاریخی مناسب، برای این واژه است.
ترس و نفرت، عاطفه و خاطره
همهی دست به عصا راه رفتن ما در مقابل اجناس و به خصوص لباسهای دستدوم، به شک ما نسبت به نوع استفادهی لباسها خلاصه نمیشود! ما از صاحبان لباسها میترسیم. یک بار دیگر با مثال تاریخچهی ذهنی کلمات آشنا شویم. اتفاقی که شاید بارها برای ما تکرار شده باشد. ما بیش از آن که از استفاده شدن لباس نگرانی داشته باشیم، از بد یمن بودن یک لباس دستدوم هراس داریم. شاید، به نوعی چهرهی خواهرمان را به یاد میآوریم که هر بار سر کمدش مشغول امتحان کردن لباسهای جدیدش بودیم، با تندی ما را از اتاق بیرون میکرد. شاید یاد کارفرمای بسیار ثروتمندی میافتیم، که وقتی سری به اتاقش زدیم تا دفترچهاش را از روی میز برایش ببریم، وسوسه شدیم تا ساعت مچی گرانقیمتش را یک بار روی دستمان امتحان کنیم. شاید به یاد شالهای کشمیری دوستمان میافتیم که هیچوقت در دوران مدرسه حق نداشتیم به آنها نزدیک شویم یا حتی زیاد به آنها نگاه کنیم. حالا که فرصت خرید همان اجناس، حتی به صورت دستنخورده، از چنین صاحبان و مالکانی فرا رسیده، آنچه ما را از خرید فراری میدهد به هیچ وجه احساس کهنگی نیست، بلکه ترس و نفرت از خشم صاحب لباس است. ما میترسیم که او هنوز به این لباس تعلق خاطر داشته باشد. احساس که احتمالا یک دزد تازهکار باید تجربه کند،؛ نه ما که بابت لباس پول پرداخت میکنیم!
از طرفی، اگر صاحب قبلی را نشناسیم، داستانهای ترسناک و خرافی زیادی در ناخودآگاهمان شکل میگیرد که از خرید لباس اجتناب کنیم. در حالی که دست به دست شدن لباس در حالتی که فرد متوفی را بشناسیم نتیجهی عکس دارد. چون ما میدانیم صاحب اثر چه کسی بوده، و اصولا ترسی در بارهی تمامی اتفاقات شومی که پیرامون لباس ممکن است بیفتد نداریم، لباسها نه تنها آزارمان نمیدهند، بلکه نمایندهی یک کمد عاطفه و خاطره هستند. ممکن است این بحث پیش بیاید که تمیزی و بهداشت در مورد کالایی مثل لباس مهمترین خط قرمز خرید دستدومیهاست و ارتباطی با احساس ترس یا نفرت نسبت به صاحب آن ندارد. اول از همه، سیستمهای پیشرفتهی خشکشویی این مشکل را کاملا حل کرده. به علاوه، حتی این موضوع هم ارتباط مستقیمی با ترس ما از صاحب قبلی لباس دارد نه خود لباس!
هدیههای دورریز
اصل مهم دیگر دربارهی لباسهای دست به دست شدهی نو، فرهنگ هدیه دادن لباسی است که ما آن را استفاده نکردهایم! سایتهای خرید و فروش دستدوم پر است از لباسها و کیف و کفشهای نو و زیبایی که هدیه بودهاند یا صاحبان آن هیچوقت فرصت استفاده از آنها را پیدا نکردهاند. مثل مواردی که یک لباس یا کفش سوغاتی که اتفاقا از یک برند معتبر و از آخرین فروشگاههای مد تهیه شده، دل ما را برده است اما مشکل سایز و نبودن کسی که آن را در اطرافیانمان بخواهد ما را به طرف فروش این اجناس هدایت میکند. در چنین شرایطی هم این لباس و کیفوکفش دستدوم به حساب میآیند، اما اینبار استفاده نشدهاند.