در حالی که جنگ نماینده همه جانبه وحشیگری و بیفرهنگی است، اما باید بپذیریم که یک روش بقا مقابله با محدودیت منابع و تغییرات اقلیمی است!
اگر اثر فاخر و زیبای «ارباب حلقهها» بر اساس رمان تالکین را دیده باشید، با صحنهای که درختها برای دفاع از مرزهای جنگل به جنگ با صنعت میروند آشنایی دارید. جنگ با طبیعت، یک تجربه از جهش در تغییرات اقلیمی است. اما، آنچه اینجا مورد بحث است این موضوع است که گاهی تغییر اقلیمی خودش باعث جنگ خواهد شد. و این شکل از جنگ، انتخابهایی برای ادامه حیات خواهد داشت. موضوع در نظر اول کمی پیچیده است. اما آنچه خواهید خواند فرهنگ جنگ و قانون بقا در تمام دورانهای کره زمین است.
فرهنگ جنگ و چرخه بقا
جنگ، یک بخش ناگزیر از زندگی موجودات زنده است. جنگ تلخ است. از طرفی ترکیب فرهنگ جنگ یک ترکیب خندهدار و متناقض است زیرا جنگ بیفرهنگی است. اما بقا، اهمیتی بیشتر از فرهنگ دارد. این هم یک واقعیت است. در زبان فارسی ما ضربالمثلی وجود دارد؛ گشنگی نکشیدی که شاعری از یادت بره!
این ضربالمثل نماینده خوبی برای نشان دادن ارجحیت بقا به فرهنگ است. زمانی که ابزار بقا محدود شود، به ناچار یک رقابت بین موجودات زنده درمیگیرد. در بسیاری موارد این رقابت به جنگ تبدیل خواهد شد. در فرهنگ جنگ بقا، هر گروهی دیگری را از بین ببرد، زنده میماند. بقا، به حذف یک گروه بستگی دارد تا منابع کافی شود!
جمعیت، جنگ، و فرهنگ بقا
یکی از معضلاتی که باعث جنگ میشود، افزایش جمعیت کره زمین است. قبلتر، فرهنگ و جغرافیا سهم عظیمی در حذف جمعیت داشتند. عدم رعایت بهداشت فردی، کار بدنی طاقتفرسا، عدم راههای مقابله با طبیعت سرد و گرم، جنگهای انسانی و تن به تن، به راحتی جان بسیاری آدمها را میگرفت. در نتیجه جمعیت آنقدرها زیاد نبود و منابع کافی بود.
اما رشد تکنولوژی، علم و فرهنگ باعث شده است تا این جمعیت بر کره زمین به حد انفجار برسد. در چنین شرایطی، فرهنگ جنگ کمی متفاوت نسبت به قبل خواهد بود. حالا، با این همه آسیب به طبیعت، تغییرات اقلیمی شروع شده و در حالی که از رشد جمعیت کاسته نمیشود، منابع در حال محدود شدن است. جنگ بقا حالا دیگر فقط بین انسانها نیست. حالا انسان با انسان، و انسان با طبیعت (گیاهان، حیوانات، اقلیم) بر سر حیات میجنگد.
فرهنگ ناتورالیسم، جنگ برای رشد
به چارلز داروین و نظریه بقای اصلح در یک مقاله جدا در بخش فرهنگ اشاره کردیم. فرهنگ ناتورالیسم بر اساس انتخاب طبیعی شکل گرفته است. این یعنی، طبیعت، و یا شاید فرهنگ و جامعه، عضو مطلوب را برای ادامه حیات و بقا انتخاب میکند. و دیگری را از بین میبرد. در نظریه ناتورالیسم یا انتخاب طبیعی، ما انسانها، به عنوان موجودات زنده، دقیقا فرهنگ رشد طبیعی را داریم. به این معنا که به دنیا میآییم، در یک شرایط عادی رشد میکنیم، به اوج میرسیم و بعد افول میکنیم و میمیریم.
این داستان در مورد شکل زندگی اجتماعی و فرهنگ ما هم صدق میکند. یک گروه انسان، یک تمدن را خلق میکنند، فرهنگ و وضعیت این تمدن را رشد میدهند. و بعد، به دلیل انتخاب طبیعی، این بلوغ و رشد در یک نقطه کم کم تنزل میکند. احتمالا جنگ میکند، و سپس میمیرد. پس از آن، مجددا تلاش برای خلق و رشد و فرهنگ بقا شکل میگیرد. این یعنی دور باطل در چرخه بقا!
با این تغییرات اقلیمی و تنزل فرهنگ، جنگ جهانی در راه است؟
جنگ بعدی، جنگ بر سر آب خواهد بود! این پیشبینی بسیاری دانشمندان، مورخان و اساتید فرهنگ است. شکل جنگ در دنیا تغییر کرده است. جنگ دیگر مثل دورانهای قبل نیست. جنگها در خارج از خانه اتفاق میافتند تا آسیب کمتری به آدمهای غیرنظامی برسد. این یک توافق نانوشته بین همه دنیاست.
اما، در شرایطی که جمعیت زیادی زنده مانده است، انسان احساس میکند وارث زمین است. این بیفرهنگی با وجود رشد علم و دانش باعث شده تا انسانها با هر چه در توان دارند بیشتر زمین را بازیچه دستکاریهایشان قرار دهند. و حالا دیگر طبیعت در حال نشان دادن خشمش است. سیلها، واکنش طبیعی به گرمای زمین هستند. زلزلهها، واکنش زمین به گرما هستند.
تغییرات اقلیمی، یک واکنش از سوی طبیعت نسبت به تمام کارهای اشتباهی است که ما در حق آن انجام دادهایم. حالا که ما راهی از روی فرهنگ برای همزیستی مسالمتآمیز با طبیعت پیدا نکردیم، طبیعت به جنگ ما میآید. منابع بسیار محدود خواهند شد. و این یعنی یک جنگ تمامعیار برای بقا در راه است. مگر انسان هوشمند، راهی برای کنترل رفتارهایش پیدا کند تا جنگ را به تعویق بیندازد. جنگ آب، جنگی بسیار خونین خواهد بود!